هر كه بگشايد اين معمّا را رخش از آب ديده گــــــــردد تر
2ـ يك معمّا از تو پرسم اي حكيم پر هنر كاندر اين صحرا بديدم يك عجايب جانور
مورچشم و ماردم كركس پر و عقرب شكم پاي او مانند ارّه شير سينه اسبسر
3ـ آن چيست كه آن را نخورد هرگز زن گر مـرد خورد قوي شود او را تن
نرم است و لطيف است ولي در خوردن نه لب به تكان آيد و نه دل نه دهـن
4ـ آن چيست كه در برگ پناهي دارد رخت سيه و سبز كلاهــي دارد
پوستش بكنند و سينهاش چاك دهند من در عجبم كاين چه گناهــي دارد
5ـ چيست آن گل كه رسته بر لب جو قطرة ژالهاي چكيـــده بر او
صورتش شكل صورت انسان مظهر عشق و رونــق بستان